اینکه مدام به سینه ات می کوبد, قلب نیست؛ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود...
قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس.
اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد؟؟؟...
آدم ها, ماهی ها را در تنگ دوست دارند و قلب ها را در سینه.
اما ماهی وقتی در دریا شناور شد ماهی است و قلب وقتی در خدا غوطه خورد, قلب است...
تو اما کاش قدری دریا می نوشیدی و کاش نقبی می زدی از تنگ سینه به اقیانوس.
کاش راه آبی به نامنتها می کشیدی و کاش این قطره را به بی نهایت گره می زدی.کاش...
بگذریم...
دریا و اقیانوس به کنار, نامنتها و بی نهایت پیشکش.
کاش لااقل آب این تنگ را گاهی عوض می کردی.این آب مانده است و بوگرفته است.و تو می دانی آب هم که بماند می گندد.آب هم که بماند لجن می بندد.وحیف از این ماهی که در گل و لای بلولد وحیف از این قلب که در غلط بغلطد.
برگرفته از کتاب در سینه ات نهنگی می تپد
نوشته عرفان نظرآهاری